رویدادهای مدرسه
میلاد حضرت زینب سلام الله علیها
خلاصه :
زمزمه های یک پرستار_ صحیفه فاطمیه دعای ششمبا صدای دانش آموز پایه هفتم آمنه رجبی
🔅بسم الله الرحمن الرحيم
🍃این روزها حال و هوایش عجیب معنوی شده بود. انگار این خاصیت مردان خداست که در تنگناها توكل شان به خدا بیشتر می شود. طبق معمول این روزهایش داشت آماده می شد برود سر بالين بیماران کرونایی اش. همینطور که لباس های مخصوصش را می پوشید زیر لب زمزمه می کرد:
🌸🌸«یا رب الأولين و الاخرين»🌸🌸
و برای خودش ترجمه می کرد: مگر صاحب نداریم؟ مگر کس و کار نداریم؟ مگر رب نداریم؟ زمزمه هایش را ادامه داد:
🌸🌸 «ياخير الأولين و الآخرين...🌸🌸
او بهترین است، بهترین همه ی امیدها، همه ی درمان ها، همه ی یادها...... او از همه چیز بهتر است. «بهتر»ی که همیشه در کنارم است...
لباس های مخصوصش را پوشیده بود و همینطور که گامهایش را به سمت تخت بیمارش برمی داشت به ادامه ی عبارات فکر می کرد...
💫💫 *همان عبارات گرانبهایی که حضرت مادر از پدرش آموخته بود.* 💫💫
بالای سر بیمار آمد. بیمار حال ندار بود، سلام و احوال پرسی گرمی کرد ولی در دلش ولوله ی عجیبی بود، مدام نگرانی هایش را مرور می کرد... «نکند این هم مثل بیمار دیروزی... نه خدا نکند او بیماری زمینه ای داشت که اینطور شد...»
ناگهان ادامه ی دعای مادر به خاطرش آمد و نگرانی های ذهنش را گسست :
🌸🌸 «يا ذا القوه المتین»🌸🌸
خدای من چطور از قدرت تو غافل شدم؟ چطور نیروی قوی تو را دست کم گرفتم؟ چطور قدرت یک ویروس را از قوة متین تو کمتر دانستم؟
🌸🌸 «يا راحم المساکین» 🌸🌸
چه کسی جز تو به بیچارگان رحم می کند، و چه کسی از من مسکین تر به درگاهت؟
«و یا ارحم الراحمین» من اگر مهربان باشم تو به این بیماران از من مهربان تری.... زیر آن ماسک و عینک مخصوص اشکهایش تمامی نداشت. اما صدایش محکم تر و بشاش تر از قبل شده بود :«خیلی زود خوب می شوی جوان، خیییلی زود ان شاء الله»🍃
#صحیفه_فاطمیه