کتاب حاضر، داستاني است که نگارنده آن را با نگاهي به زندگي زنان آسيبديده اجتماعي به نگارش درآورده و داستان درگيري چند زن در موقعيتهاي اجتماعي متفاوت را با يکديگر روايت ميکند. نويسنده در اين اثر در قالب يک قصه شخصيت چند زن آسيبديده را ترسيم و آنها را در تقابل با زناني قرار داده که بهنوعي در حاشيه امن و رفاه اجتماعي قرار دارند. در بخشي از اين رمان ميخوانيم: «جملههاي آخر را در حالي گفتهام که پاهايم روي زمين نبود. مثل دود کشيده شدهام سمت اتاقم. در اتاق را از تو قفل کردهام و پشتم به نرمي تشک نرسيده، خوابم برده است».